انتشار اپیزودها منوط شده به اتصال من به اینترنتبرای همهمون آرزوی سلامت میکنمغزل نمره ۳۱۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن سالها پيروی مذهب رندان کردم تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع اين مرحله با مرغ سليمان کردم سايهای بر دل ريشم فکن ای گنج روانکه من اين خانه به سودای تو ويران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم در (از) خلافآمد عادت بطلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت (منظر) فردوس طمع گر چه دربانی ميخانه فراوان کردم اين که پيرانهسرم صحبت يوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبهی احزان کردم صبحخيزی و سلامتطلبی چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به ديوان غزل صدرنشينم چه عجب؟ سالها بندگی صاحب ديوان کردمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:04:43
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم ۳۱۸
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۸مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مرا میبينی و (در دم) هر دم زيادت میکنی دردم تو را میبينم و ميلم زيادت میشود هر دم به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم؟نه راه است اين که (بنشانی) بگذاری مرا بر خاک و (بگذاری) بگريزیگذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم ندارم دستت از دامن بجز (مگر) در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم فرورفت از غم (دم) عشقت دمم دم میدهی تا کی؟ دمار از من برآوردی (و میگویی میاور دم) نمیگویی برآوردم شبی دل را به تاريکی ز زلفت باز میجستم رخت میديدم و جامی (ز لعلت) هلالی باز میخوردم کشيدم در برت ناگاه و شد در تاب گيسويت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبينم چه باک (غم) از خصم دم سردم؟Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:06:50
فاش میگويم و از گفتهی خود دلشادم ۳۱۷
کانال تلگرام صدای سخن عشق (نیازمند فیلترشکن)غزل نمره ۳۱۷فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنفاش میگويم و از گفتهی خود دلشادمبندهی عشقم و از هر دو جهان آزادمطاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراقکه در اين دامگه حادثه چون افتادم؟من ملک بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خرابآبادمسايهی طوبی و دلجویی حور و لب حوضبه هوای سر کوی تو برفت از يادمنيست بر لوح دلم جز الف قامت (یار) دوست(سرخط لوح دلم جز الف قد تو نیست)چه کنم حرف دگر ياد نداد استادمکوکب بخت مرا هيچ منجم نشناختيا رب از مادر گيتی به چه طالع زادمتا شدم حلقهبهگوش در ميخانهی عشقهر دم آيد غمی از نو به مبارکبادممیخورد خون دلم مردمک ديده (چشم و) سزاستکه چرا دل به جگرگوشهی مردم دادمپاک کن چهرهی حافظ به سر زلف ز اشکور نه اين سيل دمادم ببرد (بکند) بنيادمSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
1:08:54
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ۳۱۶
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۶فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنزلف بر باد مده تا ندهی بر بادمناز بنياد مکن تا نکنی بنيادممی مخور با دگران تا نخورم خون جگرسر مکش تا نکشد سر به فلک فريادمزلف را حلقه مکن تا نکنی دربندمطره را تاب مده تا ندهی بر بادميار بيگانه مشو تا نبری از خويشمغم اغيار مخور تا نکنی ناشادم*رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلمقد برافراز که از سرو کنی آزادمشمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما راياد هر قوم مکن تا نروی از يادمشهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوهشور شيرين منما تا نکنی فرهادمرحم کن بر من مسکين و به فريادم رستا به خاک در آصف نرسد فريادم*حافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که دربند توام آزادم(چون فلک جور مکن تا نکشی حافظ رارام شو تا بدهد طالع فرخ دادم)Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
--------
58:46
عاشق روی نگاری خوش نوخاستهام ۳۱۱
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۳۱۱فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلنعاشق روی (نگاری) جوانی خوش نوخاستهام و از خدا (شادی) دولت اين غم به دعا خواستهام عاشق و رند و نظربازم و میگويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراستهام شرمم از خرقهی آلودهی خود میآيد که بر او (پاره) وصله به صد شعبده پيراستهام خوش بسوز از غمش ای شمع که (امشب) اينک من نيز هم بدين (به همین) کار (میان)کمربسته و برخاستهام با چنين حيرتم (خبرتم) از دست (نشد) بشد صرفهی کار در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام همچو حافظ به خرابات روم جامهقبا بو که در بر کشد آن دلبر نوخاستهام Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз